معنی هم وطا - جستجوی لغت در جدول جو

هم وطا

لغت نامه دهخدا

هم غذا

دو یا چند تن که با هم غذا بخورند، هم خوراک

فرهنگ فارسی عمید

هم وزن

دو تن یا دو چیز که به یک وزن باشند، هم سنگ

فرهنگ فارسی عمید

هم وثاق

هم اتاق، هم خانه، کنایه از رفیق یکدل و یک جهت

فرهنگ فارسی عمید

هم سرا

کسی که با دیگری در یک خانه زندگی کند، هم خانه

فرهنگ فارسی عمید

هم قطار

دو یا چند تن که در یک خانه یا اداره به یک شغل و خدمت مشغول باشند

فرهنگ فارسی عمید

هم بها

(هََ بَ)

هم قیمت. دو یا چند چیز که قیمت برابر دارند. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

هم وزن

(هََ وَ)

هم سنگ. دو چیز که دارای سنگینی برابر باشند. (یادداشت مؤلف) ، دو شعر که در یک بحر عروضی تام یا با زحاف همانند ساخته شده باشد

لغت نامه دهخدا

هم وثاق

(هََ وُ)

هم اتاق. هم حجره: دوستی، هم وثاقی ازآن وی که بر او عاشق بودی به آهنگ وی بنزد وی آمد. (تاریخ بیهقی).
مهدی امت تویی زآنکه به معنی تورا
عزت دین هم وثاق عصمت حق یار غار.
خاقانی.
ای معبّر مژده ای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود.
حافظ

هم اتاق. هم حجره: دوستی، هم وثاقی ازآن ِ وی که بر او عاشق بودی به آهنگ وی بنزد وی آمد. (تاریخ بیهقی).
مهدی امت تویی زآنکه به معنی تورا
عزت دین هم وثاق عصمت حق یار غار.
خاقانی.
ای معبّر مژده ای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود.
حافظ

لغت نامه دهخدا

هم نوا

(هََ نَ)

هم آواز. هم صدا:
یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما.
صائب

لغت نامه دهخدا

هم چرا

(هََ چِ)

در تداول، هنگامی که پاسخ ’چرا’ را نخواهند گفت، گویند ’هم چرا’ مانند ’محض ارا’

لغت نامه دهخدا

هم چرا

(هََ چَ)

دو حیوان که با هم در یک جا چرا کنند و به هم آسیب نرسانند:
ز عدل شاه چنان ایمنی گرفته جهان
که گرگ با بره خواهند هم چرا دیدن.
سوزنی

لغت نامه دهخدا

هم سطح

(هََ سَ)

دو چیز که در یک سطح و دارای یک ارتفاع باشند. (از یادداشتهای مؤلف) ، در تداول، کنایه از دو تن که رشد معنوی و فکری آنها برابر است

لغت نامه دهخدا

هم آوا

(هََ)

هم صدا. دو چیز که صدایشان هم آهنگ و به موازات یکدیگر برآید، یا دو کس که با یکدیگر آواز خوانند:
بر گلت آشفته ام، بگذار تا در باغ وصل
زاغ بانگی می کنم بلبل هم آواییم نیست.
سعدی.
رجوع به هم آواز شود

لغت نامه دهخدا

هم اطاق

(هََ اُ)

دو تن که در یک اطاق زندگی کنند. هم خانه. هم حجره

لغت نامه دهخدا

هم سرا

(هََ سَ)

هم خانه. رجوع به هم سرای شود

لغت نامه دهخدا

هم قطار

(هََ قِ / قَ)

هم ردیف. خواجه تاش. هم کار. (یادداشتهای مؤلف)

لغت نامه دهخدا

هم وطن

(هََ وَ طَ)

هم میهن. دو تن که به یک کشور تعلق دارند

لغت نامه دهخدا

هم صدا

(هََ صِ)

دو تن که با هم سخن گویند، هم عقیده. هم فکر. متفق

لغت نامه دهخدا

هم وقت

(هََ وَ)

هم عصر. هم عهد

لغت نامه دهخدا

هم وزن

جوسنگ به قسطاسی بینجم راز موبد که جو سنگش بود قسطای لوغا (خاقانی) دو یا چند کس یاچیز که دارای یک وزن باشند (نسبت بهم)، دو یا چند شعر که از یک بحر باشند: این مثنوی هم وزن مخزن الاسرار نظامی است

فرهنگ لغت هوشیار